به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم...
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
سهراب سپهری
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحی از ویرانه های دور.
گر به گوش آید صدایی خشک:
استخوان مرده می لغزد درون گور.
دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.
سهراب سپهری
.....من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم،
پی "قد قامت" موج....
سهراب سپهری
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یه نفر باز صدا زد سهراب!
کفش هایم کو؟
سهراب سپهری
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
سهراب سپهری
این روزهـا کسـی،
به خـودش زحمـت نمیدهـد یک نفـر را کشـف کنـد ،
زیبـایی هـایش را بیـرون بکــِشـد ،
تلخـی هـایش را صبـر کنـد ...
آدمهـای ِ امـروز،
دوستـی هـای ِ کنسـروی می خواهنـد !
یک کنسـرو که درش را بـاز کننـد ؛
بعـد ...یـک نفـر،
شیرین و مهـربـان،
از تویش بپَـرد بیـرون !
و هی لبخنـد بزنـد
و بگویـد :" حـق بـا تـوسـتــــ " ...
چرا مردم نمی دانند
که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟
سهراب سپهری
امروز جلوی ایینه سه تار موی سفید توی سرم پیدا کردم.اولی اینجا،دومی اینجا،سومی همان جایی که یک بار انگشتت را فشار دادی و گفتی من عاشقتم اینو تو مغزت فروکن.:گریه:
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ...
سهراب سپهری
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...
سهراب سپهری
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره
یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره
یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم
یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره
یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم...
من که قرار نبود بگویم:
" دوستت دارم "
امان از این چشم ها...
این چشم های دهن لق بی آبرو !!
به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
:لبخند:
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم...
شبتون اروم مهتابی در پناه حق:گل:
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
سهراب سپهری
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم.
من از سطح سیمانی قرن میترسم.
سهراب سپهری
به باغ همسفران
صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید...
سهراب سپهری
با چتـــر باشم
یا بدون چتر….
فرقی نمیکند …
” بی او خیــــــس بارانم “….
...کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم.
سهراب سپهری
اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے هـا رسیـבه ام
בلـَــم را בیگــر هیـــچ نمـے لرزانــב!!
בر مـَـטּ دلهـُــره….
בر مـَـטּ تـــرس….
בر مـَـטּ "احســآس مُــرבه است" !!
ایـטּ روزهـآ بــے خـیـآل خیـالـَم شـُבه ام
مـُنتظرَم בنــیـا تـَمـام شـَوב...!!....
..نقش هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود...
سهراب سپهری
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحی از ویرانه های دور.
گر به گوش آید صدایی خشک:
استخوان مرده می لغزد درون گور.
دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.
سهراب سپهری
.....من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم،
پی "قد قامت" موج....
سهراب سپهری
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است
سهراب سپهری
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یه نفر باز صدا زد سهراب!
کفش هایم کو؟
سهراب سپهری
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
سهراب سپهری
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
سهراب سپهری
این روزهـا کسـی،
به خـودش زحمـت نمیدهـد یک نفـر را کشـف کنـد ،
زیبـایی هـایش را بیـرون بکــِشـد ،
تلخـی هـایش را صبـر کنـد ...
آدمهـای ِ امـروز،
دوستـی هـای ِ کنسـروی می خواهنـد !
یک کنسـرو که درش را بـاز کننـد ؛
بعـد ...یـک نفـر،
شیرین و مهـربـان،
از تویش بپَـرد بیـرون !
و هی لبخنـد بزنـد
و بگویـد :" حـق بـا تـوسـتــــ " ...
چرا مردم نمی دانند
که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟
سهراب سپهری
امروز جلوی ایینه سه تار موی سفید توی سرم پیدا کردم.اولی اینجا،دومی اینجا،سومی همان جایی که یک بار انگشتت را فشار دادی و گفتی من عاشقتم اینو تو مغزت فروکن.:گریه:
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ...
سهراب سپهری
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
سهراب سپهری
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...
سهراب سپهری
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
سهراب سپهری
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
بــرخی آدمها به یــک دلیل از مــسیر زنــدگی
مــا می گــذرند:
بـه مــا درسهایی بــیامــوزند کــه اگــر
"می مــاندند"
هــرگز یــاد نــمی گــرفتیم...
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام رضا عزیز
وقتتون بخیر
بینهایت ممنونم از حضور صمیمانه شما محبت کردین شما هم آپ غمگین و زیبایی داشتین و چقدر سخته که با سکوت رفت:ناراحت:
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره
یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره
یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم
یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره
یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم...
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭼﺎﯼ ﺑﺮﯾﺰﯼ .
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ, ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﯽ،
ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺳﻼﻡ, ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ? !
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ, ﺷﺐ
ﺑﺮﻭﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﯽ, ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ
ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ.
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ،
ﺁﺩﻡ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼِ ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . .
تا تو هستی که دستانم را بگیری
آرزو می کنم هر روز زمین بخورم
کاش تابستان ها هم برفی بود
اینـجــــا ، زمین …
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ !
از بـس کـه غـم تـو قـصه در گـوشم کــرد
غـم هـای زمانـه را فـرامـوشم کــرد
یـک سیـنه سخن بـه درگـهت آوردم
چـشمان سخـنگـوی تـو خـاموشم کـرد
:راضی:
خدا رو شکر:خنده:
باید اعتراف کنم که من نیزگاه گاه به آسمان خیره میشوم...
درچشم ستارگان...
نه به تمامیشان...
تنها به آن ها که شبیه ترند به چشمان تو... ...
سیگار به ته می رسد
من به ته می رسم
این فقط تویی که بازهم به فکر آتش کشیدن منی
بی خبر از آنکه
پاکت سیگار من خالی شده است
اینجــآ کسـی نیست ...
من مانده اَم و
رد انگشتانتـــــــــــــ
بر پیکــرِ رویاهــام ...
این بـــار کــــه آمدی
دستانت را روی قلبم بـــگذار
تـــــا بفهمی این دل با دیدن تــو
نمی تپد ...میلـرزد
عشق مانند هوا
همهجا موجود است
تو نفسهایت را قدری جانانه بکش
ذهنـــم فلـــــج میشود ...
وقتــــــی میخــوانمــت
و
تــــــو
نمیگویی ” جانــــــم ؟!
آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی ؛ دوست بدار ! کاری که خدا با تو می کند