درد یعنی
دستم آنقدر از تو کوتاه است
که همچون گنجشکی تیر خورده
در هوا پر پر می زند
و غمگین از لمس نکردن گونه هایت
بر خاک جان می دهد
هیچ اتفاقی نمی افتد
جز دلتنگی که هر شب
خود را پرت می کند میان تار و پود روح من!