عاشقانه های رز قرمز

عاشقانه های رز قرمز

نقطه ی آغازسیـــــــگارکشیدن هایم روزی بود که تو تَرکَــم کردی و سیگار درکَـــم کرد...
عاشقانه های رز قرمز

عاشقانه های رز قرمز

نقطه ی آغازسیـــــــگارکشیدن هایم روزی بود که تو تَرکَــم کردی و سیگار درکَـــم کرد...

روزی می آیی . . .


روزی می آیی...


روزی که دور نیست


یا شاید یکی از همین شب ها


وقتی با قرص های خواب آور


آرام آرمیده ام


می آیی با پیرهنی همرنگِ اقبالم


وقتی گل های سپید را


پای سنگی سیاه با بغض پر پر می کنی


روزی می آیی


روزی که دور نیست


یا شاید یکی از همین شب ها 



نظرات 142 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 2 آذر 1392 ساعت 01:34

هیچوقت نفهمیدم اونی که دوسش دارمو چه جوری نگه دارم . . . ؟!

وقتی خیلی خیلی خیلی کوچیک بودم ، شیشه شیرم رو خیلی دوست داشتم ! برای همین هیچوقت از خودم جداش نمی کردم و همیشه تو دستم بود ، اما یه روز از دستم افتاد و شکست .

اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارمو نباید همش تو دستم بگیرم چون ممکنه از دستم بیفته و بشکنه !

یکم بعد از اون ، توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم ، برای همین یه شب توت فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم که پیش خودم بخوابن ! اما صبح ک بیدار شدم دیدم همه ی توت فرنگیام له شدن !

اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه !

چند وقت بعدش یادمه ماهی هفت سینمون رو خیلی دوست داشتم و می خواستم فقط مال خودم باشه ، برای همین از تو تنگ آب درش آوردم و تو کمدم قایمش کردم ! اما فرداش ک رفتم سراغش دیدم دیگه تکون نمی خوره ! اون مرده بود !

اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید تو کمدم قایمش کنم چون می میره !

مدت ها بعد یه بار داییم یه شیرینی عروسکی برام خرید و من خیلی دوسش داشتم ! برای همین بغلش کردم و فشارش دادم اما سرش کنده شد .

اونوقت فهمیدم اونی ک دوسش دارم رو نباید بغلش کنم فشارش بدم چون سرش کنده میشه !

وقتی مدرسه می رفتم یه آبرنگ داشتم که خیلی دوسش داشتم و به همه ی هم کلاسیام نشونش می دادم اما یه روز دیدم که تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشد ک کی اونو برداشته .

اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به هیچ کسی نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش !

وقتی بزرگتر شدم یه همسایه داشتیم که خیلی دوسش داشتم اما همیشه ازش خجالت می کشیدم و هیچ وقت بهش نگفتم که دوسش دارم ، یه روز شنیدم ک با یکی دوست شده . . .

اونوقت فهمیدم ب اونی ک دوسش دارم باید ابراز علاقه کنم وگرن از دستم می ره !

همیشه ی خانواده ای داشتم ک خیلی دوسشون داشتم و هر وقت بهشون فکر می کردم می ترسیدم ک نکنه ی روزی ازم دور بشن . . .

اونوقت فهمیدم نباید نگران از دست دادن اونی ک دوسش دارم باشم وگرن حتماً از دست میدمش !

وقتی برای آخرین بار یه نفرو دوست داشتم همیشه بهش می گفتم که دوسش دارم و به خاطرش هر کاری می کردم اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه فهمیدم دیگه نباید بهش بگم دوسش دارم و گرن از دست میدمش !
برای همین دیگه نگفتم دوسش دارم ، دیگه آزاد گذاشتمش ، تو دستم نگرفتمش که بیفته بشکنه ، تو کمدم قایمش نکردم که بمیره ، تو بغلم فشارش ندادم که سرش کنده بشه ، به کسی نشونش ندادم که ازم بدزدنش ، نگران از دست دادنش نشدم که از دستم بره . . .

اما یه روز که برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسای دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده . . . !

در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار جهنم‌اند…

"شمس لنگرودی"

شادی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 21:51 http://shadi-shadi.blogsky.com

یک کلاغ چهل کلاغ شد

چه کاغذها که سپیدی دلشان از نام تو سیاه شد…

از دل تنگی هایم

از احساسم

هزاران هزار صفحه سفید کاغذ سیاه شدند

کاغذها عاشق شدند

ولی تو..!

آلما جمعه 1 آذر 1392 ساعت 15:52 http://alonestreet.blogfa.com

جانانه
درهوای محبت ها
به پرواز می طلبی
کبوتران سبک بال را..
رقص میکنم درپرواز،
شاعرانه های زیبایت را...

نگار جمعه 1 آذر 1392 ساعت 15:52 http://WWW.GHOOOGHAAA.BLOGFA.COM

آرام بگیر دلم …

تنگ نشو برایش …

مگر نشنیدی جمله ی آخرش را!

“چیزی بینمان نبوده..

شــیدا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 13:36 http://dele-shayda2.blogfa.com

خدا مرحم تمام دردهاست.هر چه عمق خراشهای وجودت بیشتر باشدخدا برای پر کردن ان بیشتر در وجودت جای میگیرد

شــیدا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 13:35 http://dele-shayda2.blogfa.com

خدایا! نعمت عافیت مبداء همه نیازهاست...
و عاقبت به خیری مقصده همه نیازهاست...
بین این مبداء تا آن مقصد والا ترین نیازها دلخوشیست....
به بزرگیت سوگند آنرا به تمامه دوستانم عطا فرما.....

شــیدا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 13:35 http://dele-shayda2.blogfa.com

من خدا را دارم, کوله بارم بر دوش, سفری میباید, سفری تا ته تنهایی محض, هر کجا لرزیدی, از سفر ترسیدی, فقط آهسته بگو: من خدا را دارم...

شــیدا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 13:34 http://dele-shayda2.blogfa.com

خداوندا هم روز را تو میسازی هم روزگار را، پس امروز را زیباتر بساز!

شــیدا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 13:33 http://dele-shayda2.blogfa.com

آموخته ام که خداعشق است و عشق تنها خداست،آموخته ام که وقتی ناامیدمیشوم،خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم آموخته ام اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترینش را در نظرگرفته. آموخته ام که زندگی سخت است ولی من از اوسخت ترم . به امید آرامش .

شــیدا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 13:33 http://dele-shayda2.blogfa.com

سلام رضا عزیز
خوبین؟؟
مرسی از حضورتون
میگم راستی من وقتی چندتا کامنت براتون میذارم خیلی زود دیگه وقتی کد رو وارد میکنم میگه صحیح نیست و نمیشه کامنت داد نمیدونم برای من اینجوریه یا برای همه
ویا اینکه هر بار باید اسم رو تایپ کنم والا حروف ناخوانا میزنه
مثل یکی از کامنتهای فرناز جون که این حروف رو میزنه
ظ€ظ€ظ€ظ€ظ€ظ€
در ضمن آپ خیلی قشنگی و غمگینی بود و چقدر هماهنگ با عکس بود

فرناز جمعه 1 آذر 1392 ساعت 12:35 http://raha69.blogsky.com

(¯`°•.♥♥.•°´¯)(¯`°•.♥♥.•°´¯)є(¯`°•.♥♥.•°´¯)(¯`°•.♥♥.•°´¯)
▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄
آپم آپم آپم " منظرتم " آپم آپم

" با حضور صمیمانت و نظراته تپلت رفاقتت و ثابت کن "

آپم آپم آپم " منظرتم " آپم آپم


▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄▼▲▄▀▄
(¯`°•.♥♥.•°´¯)(¯`°•.♥♥.•°´¯)є(¯`°•.♥♥.•°´¯)(¯`°•.♥♥.•°´¯)

مرسی که اومدی
خواهش میکنم

یک روز...
با ملافه ای سفید...
به همه ی بازیگوشی هایم
پایآن میدهم...!!!!

تو این “مـــَــن ها “ را از خودت “مــِـن‌ها” کن
من میـمیرم برای باقی مانده ات

بهم گفت زندگی من!
گفتم چه حسه خوبیه زندگی تو بودن...
گفت مطمئنم از حس تو رو داشتن خوبتر نیست

ما عاشق میشویم.......

نه زمانی که یک فرد کامل را پیدا میکنیم ،

بلکه زمانی که یاد میگیریم یک فرد را با همه نقص هایش کامل ببینیم

کـاش مـی شد ،
یـک لـحظـه جـایمـان را بـا هـم عـوض کـنیـم ،
شایـد تُــو مـی فـهمیـدی چـقـدر بـی انـصافـی
و مـن مـی فـهمیـدم چـرا ...

سلام
چقدر زیبا
شاید یکی از همین شب ها

سهیل جمعه 1 آذر 1392 ساعت 03:46 http://mano-soheil88-2.blogfa.com

مجنون وخدا
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضودرکوچه لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بو د فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد برلب درگاه او پرزلیلاشد دل پر اه او
گفت یارب ازچه خارم کرده ای برصلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را بدستم داد ه ای وندر این بازی شکستم داده ای
نیشترعشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست انم میزنی
خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم تومجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگرنیستم این توولیلای تو...من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان وپیدایت منم
سالها باجورلیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم صدقمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت غیرلیلا برنیامد از لبت
روز وشب اورا صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی درحریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چولیلا کشته در راهت کنم

شادی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 02:09 http://shadi-shadi.blogsky.com

ببچاره من !!

به قلاب صید ماهیگیری افتادم که فقط برای “تفریح” ماهی میگرفت ..،!

شادی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 02:08 http://shadi-shadi.blogsky.com

از تـــو به کجا شکایت ببرم!!؟؟
این جا همه طرفدار تــو هستند
قلبم،
روحم،
قلمم . . .

شادی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 02:08 http://shadi-shadi.blogsky.com

چتر هم که باز کنی بی فایده است خیس خجالت میشوم زیر باران خوبیهایت...

وقتی چشمان تــو می بارد
هیچ رنگین کمانی
بعد از باران
برای من زیبا نیست

فرناز جمعه 1 آذر 1392 ساعت 00:20 http://www.raha69.blogsky.com

شرمنده فضولیه؛داشتم پروفایل بچه ها ی لینک و میدیدم؛شما نام شهر نداشتید؛میتونم بپرسم کدوم شهر میشینید؟ اگه دوس داشتید جواب بدید؛

خواهش میکنم فرناز عزیز

زنجان

نسلـی هستــیـم ،
که روزهــا میخــوابیــم..
و شبــهـا بیـــــداریـــم
چــون..
تــاریـکی شب ، بـــرامــون..
قــابــل تحمـّـل تــر از “تـــاریــکی” روزهــامــونــه.

زندگی پر است از گره هایی که تو آن را نبسته ای اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی ، تنهای تنها

ﺷﻬﺎﻣـﺖ ﻣﻴﺨـﻮﺍﺩ ” ﺑـﺪﻭﻥ ﺍﺷک ”
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗـﺖ ﺭﺍ ﻣﺮﻭﺭ ﻛﺮﺩﻥ . .

آپـَــــــم

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:24 http://raha69.blogsky.com

همیشه اونایی ک دم از رفاقت میزنن
تو لحظه های بی کسی

قیدتو راحت میزنن !!!

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:23 http://raha69.blogsky.com

بابا وبت سادیسم داره

همش میگه کد و اشتباه وارد کردی
پوست میکنه
من که رفتم ناهار بخورم

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:18 http://raha69.blogsky.com

بعضی حرفا رو نمیشه گفت باید خورد...ولی بعضی حرف ها رو نه میشه گفت نه میشه خورد,میمونه سر دل
میشه دلتنگی
میشه بغض
میشه سکوت...
میشه همون وقتهایی که خودتم نمی دونی چه مرگته!!!

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:17 http://raha69.blogsky.com

پاییز یا زمستان ؟
چ تفاوتی دارد؟
حضورت
صدایت
نفسهایت
و گرمی دستهایت بهاری می کند سرزمین مرا

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:17 http://raha69.blogsky.com

همیشه تقدیر این تعبیر رویاست ، یک خواب عمیق از ته دل یک دریاست .
تنهایی حق منو توست ، چون همه میدونن که دنیا عشقمونو کشت .

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:17 http://raha69.blogsky.com

از من فاصله بگیر


هر بار که به من نزدیک میشوی باور میکنم


هنوز میشود زندگی را دوست داشت


از من فاصله بگیر


خسته ام از این امید های کوتاه و راهی

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:16 http://raha69.blogsky.com

سلام
آپت فوق العادست
راستی ممنون خبرم کردی

ممنون گلم
سپاس از حضور گرمت

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:15 http://raha69.blogsky.com

دلم تنگ می‌شود


چشمانم باران می‌خواهد


خدایا


فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی‌کند؟

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:12 http://raha69.blogsky.com

دیوانه ام میکند



فکر اینکه زنده زنده ... نیمی از من را



از من جدا کنند



لطفا تا زنده ام با من بمان

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:12 http://raha69.blogsky.com

راست میگی حق با توئه

ما با هم باشیم که چی؟

آخرش کجا بریم؟

اما فکر نکردی دل به همین بودن خوشه

حالا خوشحال شدی؟

ویرونه شد …

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:11 http://raha69.blogsky.com

مرد باش



زمین به مرد بودنت نیاز داره …



مرد باش



مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز



مردونه گریه کن ، مردونه ببخش



مرد باش

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:11 http://raha69.blogsky.com

می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده…

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:10 http://raha69.blogsky.com

نگاه کن!

تمام هستی ام خراب میشود ...

شراره ای مرا به کام میکشد...

مرا به اوج میبرد...

مرا به دام میکشد...

نگاه کن!

تمام آسمان من،

پراز شهاب میشود....

فرناز پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 13:10 http://raha69.blogsky.com

دیشبـــ ـ در اغــ ـوش خــ ــدا گــ ـریستــمــ

گفتـــ ـ : فرزنـــ ـدمــ پس کــ ــو ادمتـــ ؟

اشکهـــ ــایـــ ـمـــ را پـــ ـاکـــ کــ ـردمــ

گفتــ ــمــ :دراغــ ـوش حــ ــوای دیگــ ـریستـــ ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.